پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت هفتاد و چهارم :
با این کارش لبخند روی صورتم اومد و به چشماش نگاه کردم، وقتی نویانو با شونه در رفته و اون اوضاع دیدم واقعا ترسیدم، اون جا بود که یهو یه چیزایی از گذشته راجبش یادم اومد، هنوز بهش نگفتم چیا یادم اومده اما همینقدر برام کافی بود تا به خوب بودنش ایمان بیار ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
دخی
۱۵ ساله 20اول از همه سال نو همتون مباارک ایشالله سال خوبی باشه🥰😊 دومن. رمان خیلی بامزه بود و پارتشم خیلی خداروشکر زیاد بود ممنون حانی😜♥